نفسهای خفته در گور ...
.: جـــوزا :.
خنده بر لب می زنم تا کس نداند راز من / ورنه این دنیا که خندیدن نداشت....
http://youhosting.ir
نگارش در تاريخ پنج شنبه 10 آبان 1390برچسب:, توسط هدیه صادقی

 

 

امروز هم، پس از هزار و چهارصد و اندی سال هنوز صدای جاهلیت را می شنوم.

صدای زنان و دخترکان زنده در گور خفته را چه دردناک می شنوم.

کجاست پیغمبری که به فریادشان برسد، کجاست منجی ای که به دادشان برسد.

پس کجاست و کی می آید آن منجی موعود، آن وعده ربانی کجاست؟؟؟

 

آهای ای قوم جاهل، مگر چه در پس نگاه مظلوم دخترکانتان دیده اید؟

که این گونه کابوس لحظه هایتان شده اند؟

بگویید، به من بگویید به کدامین گناه، به کدامین لغزش، به کدامین جرم ناکرده مجازاتشان می کنید؟

کجای این جهنم کده ی دنیا نام، قصاص قبل از جنایت کرده اند، که شما می کنید؟

از نگاه مظلومشان نمی ترسید؟، از روز اجل؟، از پل صراط نم ترسید؟

 نمی ترسید همین چشمها، همین دستها، برایتان پلی شود به سوی نار؟

 با این همه ظلم با این همه نگاه تهمت زا،

باز هم زبانشان را سرخ می پندارید وقتی که می پرسند بگو گناه من چیست؟

به گور می کشید نفسهای زنده شان را، زیرا که جواب زبانی که سرخ می بینید را نمی دانید.

اگر به این می گویید زبان سرخی، پس زنده باد دخترکان زبان سرخی که تنها به خاطر

دختر بودنشان در گور خفته اند.

در گور کنید هر آنچه در توان دارید، نمی دانید که این گورها را برای خود می کنید...

نمی دانید که روزی در همین گورها خواهید خفت و جواب خواهید داد.

وقتی که می پرسند به کدامین جرم در گور کردیمان؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

و چه نزدیک است آن روز !!!!!!!!

 

تقدیم به دختران زنده در گور خفته !!!

27/11/88

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: